مثل ماژیکی که بر هر نکته ای خط می کشد...
چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۳ ب.ظ

که تو رفتی و مرا ثانیه ای بند نشد!
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد!
با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچ کس؛ هیچکس اینجا به تو مانند نشد!
هرکسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد!
خواستند از تو بگویند شبی شاعر ها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
۹۳/۰۸/۲۸
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.